بسم الله الرحمن الرحیم.
مصباح؛ پاسدار دین، سرباز ولایت
از حدود ۴۶ سال پیش که به حوزه علمیه قم آمدهام، کم و بیش بزرگانی را دیده و از برکت وجودشان بهره ها بردهام. اما مصباح و ما ادراک ما مصباح؟
از همان روزهای اول دیدهام که در هر فراز و نشیب، از بزرگ و کوچک به حضرت استاد مصباح عزیز خردهها میگرفتند. او مردی ناشناخته بود، که تنها دلیل این بیحرمتیها جهل این و آن بود.
ایشان از شاگردان فقه آیتالله بروجردی، فلسفه علامه طباطبائی، و بیش از ۱۵ سال اخلاق و تربیت آیتالله بهجت بود.
مجاهدی با منش و اخلاقی بسیار پسندیده، باسواد، شجاع و صریح، که وامدار احدی جز خداوندتعالی نبود.
اینها را که میگویم از این و آن نشنیدهام؛ بلکه خود در ایشان دیده و به عظمت الهی به آن شهادت میدهم.
خودم بارها شنیدهام که میفرمود: «در ارتباط با دینم عاطفه ندارم» بهراستی در پاسداری از دین و دیانت کمتر کسی چون او بود. در اصول اهل تقیه نبود، این ایده را از امام عزیز آموخته بود.
دیگرانی که خود صریح و شجاع نبودند، صراحت، شجاعت و بصیرتش را نقد کرده و گاه ورود ایشان به سیاست را با حرمت ایشان، لباس ایشان و شأنشان ناهمگون دیده و نقد میکردند. ولی ورود به این عرصه و دفاع جانانه از مقام ولایت را بر خویش فرض و واجب میدانست.
او بحث «ولایت فقیه» را نهتنها تئوریزه کرده بود، که در عمل خود سخت ولایتمدار و متعبد به حضرت آقا بود.
مصباح؛ عالم دینی که افکار مخالفان را نقد میکرد
چون خوب مبانی اسلام را می شناخت، التقاطیون را نقد میکرد، جنبشیها، مجاهد خلقیها، چریکهای فدائی اقلیت و اکثریت، سوسیالیستها، مارکسیستها، تودهایها از جانبی، و سکولارها، نهضت آزادیها، چپیها و راستیها، غربزدهها، شرقزدهها، حجتیهایها و دیگران را نقد میکرد، ولی هرگز در بحث و ابرامش به کسی توهین نمیکرد. نه تنها اهل لعن و بدزبانی نبود که اجازه نمیداد در برابرش به کسی توهین شود. این را از دشمنانش بپرسید که او بسیار باحیا بود و از هتاکی گریزان.
نادانان البته آن بزرگ را به هر نام و نشان میزدند، گاه کاریکاتورش را میکشیدند و گاه فحش و ناسزا میدادند و گاه جلسات درسش را بهم میزدند. در جلسات درس و بحث ایشان کمتر نام کسی را میبردند، ولی افکار و نظرات را به سهولت نقل کرده، و نقد میکرد. او هم چنان یک تنه ایستاده بود.
گذشته از حوزویان، دانشگاهیان نیز علامه را میشناختند؛ دانشجویان بارها و بارها به مجالس علمی ایشان حضور مییافتند. از کلام رسا و گویای ایشان که مبتنی بر عقل و وحی بود بهرهها میبردند.
آن بزرگ را در خارج از ایران نیز میشناختند. او در سیاست، دموکراسی غربی را نقد میکرد، ولی نسبت به «سیاست عین دیانت» پایبند بود. حوزویان ساکت و صامت و یا کمجنبه که دین را اقلی میدانستند، به ایشان نیز چندان مهر نمیورزیدند.
مصباح؛ تربیت شاگردان تراز انقلاب اسلامی
توفیق ایشان کم نبود، آن دوران گذشته، در مؤسسه در راه حق، بنیاد باقرالعلوم(ع)، و بعد مؤسسه امام خمینی(ره)، دروس فلسفه، تفسیر و منطق را برای جمع کثیری از تشنگان علم تدریس میکردند.
ایشان چون خود غرب را از نزدیک لمس کرده بود و میشناخت، و به دیدگاه فلاسفه غرب و شرق آشنا بود، طلاب قم را با علوم انسانی در این مراکز آشنا کرد.
شاگردان فراوان که در عرصههای مختلف حضور دارند تلاش دیگر ایشان است که بحمدالله موسسه امام(ره) متجاوز از ۵۰۰۰ فارغالتحصیل دارد.
هر جا بروی یاد و نامی از او هست، و بیشتر کسان مدیون علم فقیهانه و فیلسوفانه اویند. بیش از ۱۶۰ کتاب علمی از ایشان باقی مانده است. بهراستی مطهری زمان بود و جای خالی علامه طباطبائی را پر کرده بود.
گاه ما به تهران و… و گاه استادی از دانشگاه به قم میآمد، تا که به علوم روز نیز آشنا شویم. چون ایشان به دانش روز و دریافت بیگانگان نیز بیتوجه نبود، نه چون برخی غربگدایان و یا غربگریزان، نسبت به غرب و علومش پیشداورانه قضاوت نمیکرد. به جد او افتخار علم و دانش، ادب و تربیت، اخلاق و سلوک در حوزههای علمیه ما بود.
آن مجاهد کبیر ۱۲ نفر از فارغالتحصیلان را پس از جنگ تحمیلی در نوبت اول رهسپار غرب کرد تا که به کانادا، آمریکا و اروپا رفته و از نزدیک شیوه آموزش و پژوهش آنها را ببینند، در حالی که اهمیت این کار در آن زمان برای بسیاری روشن نبود. الحمدلله مؤسسه ایشان در این جهت نیز با موفقیت به پیش رفت.
مصباح؛ مورد تفقد امام و آقا
همین مؤسسهای که اینک مورد تاخت و تاز و هتاکی و لعن قرار گرفته، روزی توسط امام (اعلیاللهمقامه) راهاندازی شد، و بودجهاش توسط شخص امام(ره) پرداخت میشد. مال حلال امام آن را برکتی صدچندان داده بود، و بعد هم حضرت آقا (روحیفداه) آن را حتی بعد از رحلت حضرت استاد مورد تفقد، حمایت مادی و معنوی قرار دادهاند.
این کار و تلاش چون خود استاد محترم حضرت استاد مصباح و مؤسسهاش بارها مورد مدح مقام ولایت و زعامت قرار گرفت، جا دارد بگویم که حتی برنامه طرح ولایت دانشجوئی-حوزوی ایشان را حضرت آقا ۶۲ بار چه تعریفها که نفرمودهاند.
لکن مدعیان محبت به حضرت آقا متأسفانه در نوشته حقیقی-مجازی خود، چنان لعنی به استاد، و مراکز تربیتی-علمی ایشان نثار میکنند که گوئیا از عالم لاهوت به ناسوت آمده و مجوز هتاکی خود را انتساب به شهید محترمی میدانند، که آنها همه آبرو و اقتدار نظاماند.
توجه داشته باشید که ما خاندان شهدا باید بیش از همه از گفتار و رفتارمان مراقبت کنیم چه اینکه دیگران ما را انقلابی تلقی کرده و این توقع از ما نیست.
اگر این آقایان اهل مطالعه بودند، خوب بود که محض قضاوت این روزها که دیگر استاد بین ما نیست، کتابهای نفیس و دقتهای عمیقش را با قدری مطالعه و بدون تعصبهای حزبی و سیاسی میدیدند.
خود مقام ولایت درباره کتاب «آذرخش کربلا» علامه، فرمودند که «چندبار آن را مطالعه کردهام، سؤالاتی را مطرح کردهاید که خود شما شایسته است آن را پاسخ دهید»، که حضرت استاد امتثال امر ولی فقیه (روحیفداه) نیز کردند، و همه را پاسخ گفتند.
چرا اهانت به استاد؟
اما توهین به حضرت آیتالله مصباح این روزها چرا؟
این جریان هتاکی کمتر کار بیمؤونهای است که از هر قلم رها و یلهای برمیآید، و البته بعضی مواقع کاری مدیریت شده است که رد پایش در خارج و داخل نیز دیده میشود.
ولی این برخوردهای ژورنالیستی از کجاست و به چه دلیل؟ و برای چیست؟ مگر آیتالله مصباح در روزهای اخیر، بر علیه کسی و یا حزب و گروهی سخنرانی داشتهاند؟ و مگر حملهای از جانب پایداری به اهل قلم شده؟
بله، تنها انتخاباتی داشتیم که مردم پای کار آقای رئیسی ایستادند و پایداری هم، با این کار قدری امید به دلها دمیده شده که امیدوارم آقای رئیسی با انتخاب بهترینها که مجاهدانه پای کار انقلاب بایستد و بتواند مشکلات پیش آمده را مرتفع سازد.
اما چرا ترس این و آن را چنان گرفته، که به زنده و مرده انقلابیون رحم نکرده و به ناگاه بیمحابا به خط زده و هرچه بر قلمشان رانده شده میگویند.
گاه حال حضرت استاد را که میپرسیدم، میفرمود «در حال فحش درمانیام». این رویه تازگی ندارد، که منطق برخی همین است.
امامالمتقین(سلاماللهعلیه) فرمودهاند: «دوست ندارم شما اهل لعن و سبّ و دشنام باشید» (خطبه ۲۰۶ نهجالبلاغه). در عجبم که برخی چگونه ادعای مهرورزی و عشق و عاشقی به حضرت آقا میکنند و در همین زمان عالم مجاهدی را که حضرت آقا برادر دیرینه و قدیمی خود دانستهاند، بارها لعن و نفرین کنند، کاری که حتی از جانب مخالفین ایشان تا بحال دیده نشده!
علامه مصباح، رزمنده مجاهد و مجاهدپرور
حضرت استاد چند بار به جبهه رفتند و بر ایشان بس افتخار بود که بیشترین انقلابیون مجاهد در حوزه های علمیه و استوارترین دانشگاهیان، خود را مدیون علم و دانش او می دانند. باور دارید که شاگردان شهید آن استاد بزرگ چون خورشید درخشان در جبهه ها نور افشانی می کردند:
۱. اقا مصطفی ردانی پور؛ که در ان دوران از فرماندهان لشکر ۱۴، امام حسین علیه السلام، مسول قرارگاه فتح نیز شد که دو لشکر امام حسین علیه السلام، نجف اشرف و تیپ قمر بنی هاشم را فرماندهی می کرد، و به نا گاه از همه این مناصب چنان گذشت که به عنوان یک بسیجی ناشناس در ارتفاعات حاج عمران حضور یافت و به فوز شهادت رسید، و آرزویش بود که بدنش نیز بر نگردد، و هرگز یافت نشد. برادرش محمد قبل از آقامصطفی به شهادت رسید.
۲. رحمت اله و عبد الله میثمی: در حالی که شاخه لطف الله میثمی از التقاطیون مشهور است، ولی پسر خواهر او رحمت الله عزیز از طلاب درس خوان و بسیار معنوی در حوزه درس استاد مصباح بود که برای حضرت استاد سر و دست می شکست. گرچه او با فلسفه مخالف بود، ولی همیشه مورد تحسین حضرت استاد بود، پس از او بارها استاد از رحمت الله یاد خیر داشتند، و از ادب و احترام و خلوصش می گفتند. او در حالی که نمایندگی امام را در جبهه داشت خیلی زود به مقام شهادت نائل آمد، و نیز برادرش آقا عبدالله سلام الله علیهم.
۴. علی و حسن فرزین: دیگر بچه های اصفهانی ما که در موسسه در راه حق خدمت استاد بودند و در جبهه حق علیه باطل به شهادت رسیدند.
۵. محمد شهاب: شیفته استاد بود و تحت زعامت آن بزرگوار تا که توسط شهید بهشتی و قدوسی به قضاوت دعوت و به ان مقام نصب شد و در جبهه به فوز شهادت نائل آمد. و… عده همراهان راه در این وادی بسیارند که در موسسه امام (ره) خدمت استاد بوده و به افتخار شهادت رسیده اند.
حیف که جوان امروز مصباح را از خود مصباح نشناخته، تا که بداند آن مردی را که گیوه چی فامیل بود چگونه به درستی امام خمینی (رض) “مصباح”ش نامید، که چه با مسما اسمی بود بر او، که آن مرد سترگ چراغ هدایت بود و یار دیرینه اش بهشتی (ره) که او را “مصباح دوستان” نامید. سلام خدا بر همه شهدای والامقام و امام و شاگردان روشنگر شهید پرورش.
دفاع از مصباح، دفاع از تاریخ
کجای دنیا با هتاکی و فحش، لعن و نفرین به زنده و مرده، عالم و عادل، استاد و شاگرد، عالی و دانی، مرکز علمی، روح و قبر و… بار کسی به منزل رسیده که اینک ما؟
جا داشت که پس از آن همه لعن و فحش خجالتآور، اهل قلم در دفاع از علم و ادب، و ورود به حریم عالمی مجاهد، نوشتهای داشته باشند، تا که تاریخ تحریف نشود، و آیندگان به اشتباه نیفتند؛ ولی نه! گویا با این فحاشیها خواسته دل برخی که چنین جسارتی ندارند، تحقق یافته! اما بترسید! بترسید اگر فردائی باشد و با شما چنین کنند!