آنچه در شعبه ۶ مجلس گذشت / ماجرای ردّ اعتبارنامههای نمایندگان تهران و …
روایت مکتوب استاد آقاتهرانی از مجلس نهم شورای اسلامی؛ از افتتاحیه تا تشکیل شعب و بررسی اعتبارنامه ها و ...
پس از افتتاح مجلس نهم شورای اسلامی و انتخابات هیأت رئیسه، بررسی اعتبارنامه های منتخبان ملت در دستور کار قرار گرفت. متن زیر یادداشتی است از استاد آقاتهرانی درباره حال وهوای این روزهای خانه ملت:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله و سلم
طلیعه:
پاسخی به این که چرا اکثر نمایندگان تهران رد صلاحیّت شدند؟
و چرا شعبه ۶ مجلس نهم، قدری به چالش افتاد؟
سخت نگیرید که چیزی نبود، جز قدری ضعف قانون و بد اخلاقی که همیشه و همه جا جایش خالی است.
افتتاحیه مجلس نهم:
روز ۷/۳/۱۳۹۱، برنامه افتتاحیه مجلس؛ تحلیف، و اقتراح شعب؛
پس از افتتاح مجلس نمایندگان به دیدار شهداء هفت تیر و سپس دیدار از حرم امام (ره) توفیق یافتند. زیارت شهداء در بهشت زهراء (ع) و دیدار و تجدید میثاق با امام (ره) در حرم ایشان تا بعد از ظهر به طول انجامید.
تشکیل شعب:
در مجلس به قید قرعه شعبه های ۱۵ گانه فعال شد. نام بنده در قرعه به شعبه ۶ افتاده بود. محل شعبه ما کمیسیون اقتصاد بود. تعداد نمایندگان این شعبه ۱۹ نفر بود که مسئولیت بررسی و اعتبارنامه ۳۰ نفر نمایندگان محترم تهران، شهر ری، اسلام شهر و شمیرانات با این شعبه بود. پس از دیدار با شهداء هفت تیر و سپس زیارت حرم امام (ره) حدود ساعت ۴ بعد از ظهر شعبه ها فعال می شد. شعبه ما هم به ریاست سنی آن شروع به کار کرد. اول نمایندگان محترم این شعبه باید خود را معرفی کنند. بنده هم پس از بیان نام و فامیل و حوزه انتخابیه گفتم از طلاب حوزه علمیه قم هستم و به لطف او در فقه و اصول اجتهاد داشته و افتخار تدریس در حوزه قم دارم. البته در فلسفه اسلامی، تفسیر و عرفان کار می کنم. سه کارشناسی ارشد در روان شناسی، عرفان و فلسفه غرب داشته و دکترایم نیز فلسفه عرفان Meta Mysticism است.
ریاست شعبه:
– برای ریاست شعبه چه کس کاندیدا می شود؟
– آقای بزرگواری اعلان آمادگی کرد، و دیگری بنده را معرفی کرد.
– گفتم: ببخشید اگر کاندیدای ریاست یک نفر باشد و رأی همه ما را داشته باشد قوی تر کار می کند. پس بنده به نفع آقا کنار می روم و به ایشان رأی می دهم، و نام ایشان را بر برگه نوشتم.
– آن عزیز گفت: نه من کنار می روم و این جا بود که شعبه به ریاست بنده رأی به اتفاق داد.
البته در وادی سیاست به ویژه این کار همیشه و از همه گان بر نیاید، که به طور معمول ریاست را طعمه می بینند نه فرصت برای خدمت. بیا و ببین که بی صلاحیت ها برای تکیه به کرسی چه نمی کنند؟ تا که از آن صندلی کسب حیثیت و معنا کنند. چنان که برخی اصلا مجلس را محل لابی دانسته و از برکت این لابی گری های بی برکت همیشه بر اریکه اند، تا که نه بر اریکه آبرو گذارند و نه بر خود.
این برخورد آن آقا، خود درسی به همه ما بود که دوستان شعبه از طعم شیرینش پیوسته یاد می کردند. اشتباه نشود که حسن تدبیر آن برادر بود که شعبه ما را مملو از رائحه خوش و فضای اخلاقی تام و تمامی کرده بود که در ضمن انجام وظیفه و تلاشی درست به همه خوش می گذشت. شاهد این گفتار، اعضاء شعبه ۶ هستند. بنده نیز آن دوست و برخوردش از خاطرم نرود، خدا کند که این خوشامد بنده بازی نفسم نباشد.
کار شعبه:
همان روز اول دوستان به اعتبارنامه همه نمایندگان تهران رأی مثبت دادند و جلسه تا اطلاع ثانوی تعطیل شد. این گونه به نتیجه رسیدیم که: پس از تعطیلی به خاطر رحلت امام ۱۵ خرداد، و ولادت حضرت مولا علی (علیه السلام)، یعنی ۱۶ خرداد ساعت ۷ صبح همه در شعبه حاضر باشند. اما بر اثر دریافت یک مشاوره درست از مردی با سابقه که او گفت: حاج آقا روز اول و دوم کسی از دیگری شکایتی نخواهد داشت، ولی روز سوم که آخرین مهلت است، در لحظات آخر شکایت ها رو می شود و هر کسی که مورد اتهام قرار گرفته دیگری را شکایت می کند. آن لحظه است که شما حاکمیت شیطان را خواهید دید. او که تجربه سی ساله داشت. توصیفاتش شنیدنی بود. البته تنها می شنیدم ولی باور نداشتم. البته باید تدبیر می کردم، اما همان که گفت شد. همان زمان فرا رسید و دقایق آخر، برادرانی از شهرستان های دیگر آمده و اصرار داشتند که به همه نمایندگان تهران اعتراض داریم. بنده قدری با این و آن صحبت کردم ولی می دیدم که چگونه برخی از شکایت آقایان نادران، توکلی، نجابت، و خانم طبیب زاده اظهار ناراحتی می کنند. پس همه و هر سی نفر نمایندگان را اعتراض داریم. برخی تا حدودی خیرخواهی را پذیرا می شدند ولی نفری چند اصرار بر ردّ اکثریت داشتند.
– به او گفتم: خوب روشن است که اگر کسی از شما شکایتی داشت، باید بروی جواب بگوئی. نه این که چون شما را جرح کرده شما سی نفر را بزنی.
– شما کسی هستی که اگر به شما کسی توهین کرد در پاسخ به او سی فحش می دهی؟
– می پرسم اگر کسی به شما سی مشت زد، چگونه به سی نفر دیگر سی مشت می زنی همین دلیل بر عدم صلاحیّت شما بر نمایندگی مجلس و اعتبار شما است، ولی او برافروخته شده بود، و می دانید در حال غضب نصیحت و اخلاق چندان سود نبخشد. تازه می دیدم که شیاطینش او را مجال فکر نمی دادند، که کسی به او می گفت نمایندگان تهران فکر می کنند نماینده ترند، نه بزن!
– و مگر شما همه این نمایندگان را اصلا دیده و می شناسی؟
– بگذرم که او به بنده گفت: اگر شما که رئیس این شعبه ای ریش گرو بگذاری که این ها مرا رها کنند، من از همه شما می گذرم.
– بی درنگ گفتم: می دانی در وادی سیاست به این کار چه می گویند؟
– معامله، معامله… هرگز! هرگز! بنده اهل معامله نیستم. نام همه را بنویس و اعتبارنامه شان را ردّ کن! اول هم بنده را بنویس! اگر دزد باشم باید پاسخ گو باشم…
– در نهایت گویا سخنم تأثیر کرد و او تنها اعتبار نامه چند نفری چون: آقایان مطهری، باهنر، محجوب و… را استثناء کرده و بقیه را ردّ صلاحیّت کرد.
– البته ایشان تنها نبود چند معترض دیگر هم بود که در صحن مجلس با وساطت آقای ابوترابی، زاکانی و… هر کدام تا حدودی کوتاه آمده و اعتراض ها را پس می گرفتند.
– به راستی تبریک به تهدید شده ها. در جمع اعتبار نامه ۳۰ نفر نماینده تهرانی به جز ۹ مخدوش اعلان می شد. خب، بشود. بنده خوفی نداشتم که درست رفته بودم، گرچه برخی این شیوه را دوست نمی داشتند، و می پنداشتند به هر آب و آتشی باید زد، و از هر کس اعتبار و صلاحیّت گرفت، ولی نه.
– البته در آئین نامه مجلس درباره شعب فوق العاده کم کار شده و نقص و خطائی چند دیده می شود. مجلسی که برای دیگران و دیگر جا ها قانون می نویسد، نباید خود از بی قانونی و ضعف آن در عذاب باشد. بنا بود که معترضین تا ۲۴ ساعت زودتر مدارک را تحویل دهند، ولی چه مدارکی؟ تنها یک روحانی دو پرونده را به ما تحویل داده بود که هم او مجال صحبت یافت. ولی بقیه همه حرف بود و حرف، و به همان ردّ باید اعتنا می شد.
اعتبارنامه ها در صحن مجلس:
در صحن علنی مجلس سخن گوی هر شعبه از اعتبار نامه ها پرده بر می داشت.
– شعبه ۱، ۲، ۳، ۴، و ۵، کار جلو می رفت. پیش علی آقا لاریجانی رفتم و از وضع نمایندگان تهران گفتم.
– آقا! اعتبار نامه ای به تصویب نرسیده،
– پرسید رئیس شعبه کی است؟
– گفتم خودم.
– چرا؟
– برخی همه را ریخته اند.
– با آن ها صحبت کن! بی آبروگی میشه!
– در هر حال، باشد.
– به آقای فرهنگی گفتم: نامی از شعبه ما نبرید! بعد از شعبه ۵، بگوئید شعبه ۷، تا ببینم چه می شود.
– چرا؟
– چون، همه را رد کرده اند.
– همین شد.
– ولی تا ظهر دو بار نمایندگان را به شعبه کشیدم. بالأخره آقای لاریجانی در صحن چند بار از شعبه ما سراغ گرفت.
– گفتند: هنوز درگیرند،
– که ایشان تنفس نیم ساعته داد.
– بار دیگر وارد صحن شده و آمدم بالا نزد هیئت رئیس موقت مجلس؛
– گفتم: علی آقا ۹ نفر اعتبار نامه آماده است، بنا شد بخوانند.
حلّ مسئله:
– در کمیسیون پیشنهاد آقای محجوب جواب داد. آقای محجوب هم خود از این نه نفر مورد استثناء از نمایندگان تهران بود. او که منفعتی در ارائه این نظر نداشت، نظرش خالصانه می نمود. البته اول صبح همین اشکال را ایشان مطرح کرد، ولی بنده جدی نگرفتم. چون نظرشان درست برایم توجیه نشد. بعد جلسه با توضیح خوب ایشان قانع شدم.
– او می گفت: آقا! این شخص حق ندارد اعتبار نامه حوزه ای را مخدوش اعلان کند. اعتبار حوزه ها با شورای محترم نگهبان است، نه با نماینده. تنها نماینده باید نمایندگان را نام برده و رد کند. همین نکته را به دوستان شعبه مطرح کردم. اعتبار نامه هر سی نفر رأی گیری شد و به اتفاق آراء رأی صلاحیّت دادند. البته نماینده حق داشت که در صحن علنی مجلس اعلان اعتراض کند که در این صورت اعتبار نامه به کمیسیون تحقیق ارجاع داده می شد و همان شد.
– در صحن علنی نمایندگان تهران پس از استراحت یکی یکی اعلان شدند.
– در اعتبار نامه نُه نفر اول، تردیدی نبود.
– ولی بقیه را آن آقا به دوام از جا پا می شد و رد می کرد.
– آقای لاریجانی و مجلس احساس خوبی نداشت.
– مجلس نیز گریبانش در اختیار یک نفر بود که همه را معطل کرده …
– باشد! تا کی؟ این نوشتن، گفتن های ما که پاپیچ مردم و موکلینمان خوبمان می شود و گاه خانواده ای و یا استانی را به مخاطره انداخته و یا کشور را به نابسامی می اندازد، آن ها به که گلایه کنند؟ و از که ایراد بگیرند؟ بگذار گاه پاپیچ خودمان شود. زشتی این صحنه دیدنی بود. البته بعضی باز با مسئله برخورد سیاسی می کنند، ولی ضعف قانون و مسخره بودنش را هر بی سوادی که قدری از نعمت عقل برخوردار باشد می بیند. آن روز در اخطارها و در تذکر ها بارها به رئیس نقد می شد که او هم نقص را از ضعف آئین نامه و وعده اصلاح آن را می داد.
– نزدیک انتخابات هیئت رئیسه است. هیئت رئیسه موقت و نیز مجلس قدری ملتهب شده بیشتر نمایندگان تهران هم رد شده اند. برخی که آن ها را می شناسم از سر خیرخواهی به نماینده معترض ایراد می گرفتند و او را به شکل طبیعی تحت فشار گذاشته اند، که یعنی چه؟
– و این شد.
– احساس بد نمایندگان، فشار خودی و غیر خودی به آن آقا، باعث شد که تنها اعتراض به چهار نفر را جدی گرفته و بقیه را ایرادی نکند.
– او اعلان کرد که نظرم برگشته و تنها از تهران چهار نفر را ایراد دارم. بار دیگر باید سخن گوی شعبه ۶ اسامی نمایندگان تهرانی را بخواند، تا دیده شود این آقا نسبت به چه کسانی موافق و یا مخالف است.
– این هم گذشت.
آخر کار در شعبه:
– بعد از ظهر ساعت ۲، بار دیگر اعلان جلسه کرده بودم.
– همه در شعبه آمدند.
بیشتر بنده در فکر بودم که اعتراض آن آقا به همه نمایندگان تهران به چیست؟ و ایشان چه توجیهی بر این رفتارش می تواند داشته باشد؟
– او چند بار آمد، و رفتی داشت. بنده می خواستم که به نمایندگان شعبه ایراد وارد به حدود سی نفر را بگوید تا ببینم اشکال کار ما کجا است؟ بسیاری از نمایندگان تهران همین سؤال را از بنده داشتند که این آقا چه می گوید؟
– او از آقای نادران و توکلی ایرادی چند داشت که صبح بیشرش را از دیگر نماینده دریافت کرده و شنیده بودیم و چیز تازه ای نبود. اما بقیه نمایندگان چه؟ این قدر مجلس معطل این آقا شده برای چه؟
– اوبه عنوان نقد گفت: تهران چون شهر بزرگی است پس برای تبلیغات خرج ها شده و…
– او را قدری نصیحت کردم که شما تنها به احتمالی افراد را رد می کنی؟ البته دزد را باید گرفت اما چون شما احتمال می دهی پس سی نفر دزدند؟ و یا چون شهر بزرگ است پس… ما از این که بگویند شما ترسیدی و کم آوردی و در مجلس کوتاه آمدی لذت نمی بریم، و نه از این که شما به لج و لجبازی همه را بیندازی خوشنودیم. شما برخی از نمایندگان تهران را نه تنها ندیده ای که از آن ها هیچ شناختی نداری!
– این جا بود که آقای رحماندوست که جانباز با ولایت و از نمایندگان تهران در شعبه بود، و بنده قدری از او شرم داشتم که با آن وضع جسمانی اش چند بار او را از صحن به شعبه کشیده بودم، و او هر بار سر وقت حاضر شده بود.
– گفت: آقا شما اصلا مرا می شناسی؟
– او که مانده بود چه بگوید؛ و ایشان ناراحت شده با حالت غضبناک گفت: قضاوت با شما را به قیامت گذاشته ام. فردا باید جواب بدی! اصلا می دانی من برای ورود به مجلس چقدر خرج تبلیغات کرده ام؟ که این طور می گوئی…
– نگذاشتم تند شوند و گفتم: این آقا یکی از عزیزان جانبازی است که به وجودش افتخار می کنیم. ولی شما قدری راحت صحبت می کنی و…
و الحمد لله اولا و آخرا
مرتضی آقاتهرانی
۲۲ خرداد ۱۳۹۱