شهدا خانواده شان را دوست داشتند، ولی خدا را بیشتر
پرسیدیم مصطفی هست؟ مادر پاسخ داد که به جبهه رفته و نیست. ما پول کادوئی را به مادرش دادیم و ...
یکی از دوستان نزدیک ما به نام آقامصطفی ردّانیپور که از طلبههای فعال قم بود. یادم میآید ایام عروسیاش مقارن با ایام عروسی یکی از دوستانش بود. چون دوستش وضع مالی چندان خوبی نداشت، آقامصطفی گفته بود امشب شب عروسی من است و من کت و شلوارم را میپوشم، وقتی که مراسم تمام شد آن را داخل یک پارچه میپیچم و برای تو میفرستم تا تو هم برای شب عروسیات از این کت و شلوار استفاده کنی. شب عروسی آقا مصطفی گذشت، روز بعد ما به اتفّاق چند نفر از دوستان مقداری پول روی هم گذاشتیم تا به عنوان کادوی عروسی برای آقا مصطفی ببریم. مادر مصطفی در را باز کرد، پرسیدیم مصطفی هست؟ مادر پاسخ داد که به جبهه رفته و نیست. ما پول کادوئی را به مادرش دادیم و برگشتیم و مصطفی هم در همان اعزام شهید شد.
آری، این وقایع و نظیر اینها که در دوران جنگ تحمیلی خودمان به وفور یافت میشوند، مؤید این نکته و محتوای شریف این آیهاند که همسر، اولاد، قبیله، اموال و … گرچه فی نفسه بد نیستند، بلکه مطلوب و خوب هم هستند؛ ولی در مقام تزاحم، تعارض و تضّاد با خدا، رسول و احکام خدا، بار ارزشی منفی پیدا میکنند و باید کنار گذاشته شوند.