هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
گناه و خطا، قبل از آنکه، آسیبی به دیگران رساند، دامن گیر خود شخص خواهد شد
اِلهی قَدْ جُرْتُ عَلی نَفْسی فِی النَّظَر لَها فَلَها الْوَیْلُ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَها.
معبود من بر نفس خویش ستم کردم در اینکه برای تکاملش، امروز و فردا نمودم، پس وای به حالش اگر او را نیامرزی.
گناه، ظلم به خویش است
چنانچه از آیات و اخبار استفاده می شود، گناه و خطا، قبل از آنکه، آسیبی به دیگران رساند، دامن گیر خود شخص خواهد شد. و در واقع، آدمی با انجام معاصی، به خود ستم کرده است و بنیان سعادت خود را متزلزل ساخته است. دراین رابطه، مناسب است به چند شاهد مثال اشاره شود.
قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وِ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ.(اعراف: ۲۳)
آن دو گفتند: پروردگارا! «به واسطه ارتکاب گناه، به خویشتن ستم کردیم، واگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی، البته از زیان کاران خواهیم بود.
وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُواأَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ. (نحل: ۱۱۸)
برای کسانی که یهودی شده اند، آنچه را از پیش برای تو نقل کردیم، حرام کرده ایم. ما در حق آنها ستم روا نداشتیم، بلکه آنها خود به خویشتن ستم می کردند.
در اخبار نیز از نافرمانی ها، به عنوان ظلم در حق خویش یاد شده است،همان گونه که از حضرت علی علیه السلام نقل است که:
«ظَلَمَ نَفْسَهُ مَنْ عَصَی اللّهَ وَ اَطاعَ الشَّیْطانَ؛ آنکه خدا را نافرمانی نماید و از شیطان اطاعت کند، در حق خویش، ستم نموده است.»(۱)
و باز از آن حضرت است که:
«مَنْ اَهْمَلَ الْعَمَلَ بِطاعَهِ اللّهِ ظَلَمَ نَفْسَهُ؛ هرکه طاعت خدا را فروگذارد، به خود ستم کرده است.»(۲)
و در حکایت است که:
«مردی به ابوذر نوشت: ای اباذر مرا بهره ای از تازه های دانش بخش، ابوذر به او نوشت: در حق کسی که دوستش داری، بدی مکن. مرد به او گفت: مگر کسی به کسی که دوستش دارد، بدی می کند؟ ابوذر گفت: آری. تو خودت را بیش از همه دوست داری و اگر خدا را نافرمانی کنی، به خودت بدی کرده ای».(۳)
همچنین در حکایتی دیگر آمده است که:
درویشی در راه می رفت و می گفت:
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
پیرزنی این گفته را شنید و گفت: من به این درویش ثابت می کنم که این حرف،درست نیست. پیرزن، نانی پخت و در آن زهر ریخت. هنگامی که درویش به خانه آمد، نان را به او داد. درویش نان را گرفت و روانه شد.
نزدیک خانه پیرزن، پسری به درویش رسید و گفت: من از راه دور آمده ام،گرسنه ام.
درویش، نان را به پسر داد. پسر تا لقمه ای از نان را خورد، فریاد زد: سوختم.
مردم از خانه ها بیرون ریختند و پیرزن هم بر اثر سر و صدای آنها، داخلجماعت شد و دید، کسی که نان را خورده، پسر اوست که پس از مدت ها از سفرآمده بود. پیرزن با مشاهده این صحنه، بی اختیار با خویش گفت:
هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی(۴)
—————————————————–
۱. غرر الحکم و درر الکلم، ج ۴، ص ۲۷۶.
۲. همان، ج ۵، ص ۳۱۶.
۳. میزان الحکمه، ج ۷، ص ۳۳۸۹.
۴. با معارف اسلامی آشنا شویم، ج ۴۱، ص ۱۴۸