عمل به وظیفه

تشخیص وظیفه و سپس عمل به آن، رسیدن به رشد نهائی را بر انسان میسّر می سازد

تشخیص وظیفه و سپس عمل به آن، رسیدن به رشد نهائی را بر انسان میسّر می سازد. اگر تمام تلاش انسان بر این مبنا استوار گردد. در نتیجه او را به سرا پرده مقام عبودیّت بار می نهد. نمونه ای از آن را در تربیت جناب آخوند همدانی (رض) می توان یافت.

مرحوم حاج ميرزا جواد آقا مَلِكي (ره) پس از دو سال شاگردي مرحوم آخوند همداني (ره)، يك روز در خدمت استاد عرض مي‌كند: من در سير و سلوك خود به جایي نرسيده‌ام. آقا در جواب او از اسم و رسمش سؤال مي‌كند. او تعجّب كرده مي‌گويد: مرا نمي‌شناسيد؟ من جواد تبريزي مَلِكي هستم. ايشان مي‌گويند: شما با فلان مَلِكي بستگي داريد؟ آقا ميرزا جواد آقا چون آن را خوب و شايسته نمي‌دانسته، از آنان انتقاد مي‌كند. آخوند ملا حسينقلي در جواب مي‌فرمايد: هر وقت توانستي كفش آن‌ها را كه بد مي‌داني پيش پايشان جفت كني، من خود به سراغ تو خواهم آمد. آقا ميرزا جواد آقا فردا كه به درس‌ مي‌رود، خود را حاضر مي‌كند كه محلّي پایين‌تر از بقيه شاگردان بنشيند تا رفته رفته طلبه‌هایي كه از آن فاميل در نجف بودند و ايشان آن ها را خوب نمي‌دانسته، مورد محبّت خود قرار مي‌دهد. تا جایي‌كه كفششان را پيش پاي آن‌ها جفت مي‌كند. چون اين خبر به آن طايفه مي‌رسد كه تبريز ساكن بودند، رفع كدورت فاميلي مي‌شود. بعد آخوند او را ملاقات مي‌كند و مي‌فر‌مايد: دستور تازه‌اي نيست، تو بايد حالت اصلاح شود! تا از همين دستورات شرعي بهره‌مند شوي! ضمناً يادآوري مي‌كند كه كتاب «مفتاح الفلاح» شيخ بهائي (ره) براي عمل كردن خوب است.[1]

———————————–

.[1] كيهان انديشه، ص 81.