لزوم پایبندی به قوانین اسلام
شعار «مذهب عليه مذهب» را كه ما از امثال «ماركس» ميشنيديم، از گذشتههاي دور وجود داشته است
«وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ »؛[1]
و اگر – او – پارهاي گفتهها بر ما بسته بود، دست راستش را سخت ميگرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره ميكرديم.
اين كلام خداوند نشان ميدهد كه او در ابلاغ وحي و مسئوليّت مهمّ رسالت با كسي قوم و خويشي ندارد و پيامبر موظّف است عين فرمان خدا را بيكم و كاست، ابلاغ نمايد.
بحث تسامح و تساهل از اساس اشتباه است؛ زيرا وقتي پيامبر خدا اجازه كم يا زياد كردن وحي يا تسامح در برابر آن را ندارد، تكليف ديگران مشخص شده و هرگونه حقّ تسامح و تساهل در احكام خدا از همگان سلب ميگردد. اگر بخواهيم زلال اسلام در همه قلوب جاري شود، بايد در اجراي احكام الهي جدّي عمل كنيم؛ نه اين كه به جاي رضايت خدا، به فكر خشنودي خلق خدا باشيم.
در همه جاي دنيا، ممنوع است كه كسي مطلبي را كه ديگري نوشته، به نام خود چاپ و منتشر كند. اين كار از لحاظ قانوني، عقلي و شرعي، حرام است و يك نوع دزدي به شمار ميرود. حال كه نسبت به مسائل انسانها اين گونه است، پس چگونه كسي ميتواند آن چه را كه ديدگاه و نظر شخصي اوست، به نام پيامبر (ص) و يا اسلام، به مردم القا كند و بگويد اين را خدا و اسلام گفته است. اين خيانت به رسول خدا (ص)، قرآن و اهلبيت (ع) است.
نخستين بار اين كار را يهوديان انجام دادند. روايات و مطالبي كه امروزه به «اسرائيليات» مشهور است، از كارهاي قوم يهود بوده است. آنها به ظاهر مسلمان ميشدند و كتابهايي را به اسم تفاسير قرآن يا به نقل از پيامبر (ص) معرفي ميكردند. كعبالاحبارها و ابوهريرهها اينگونه به وجود آمدند. وظيفه آنها اين بود كه به نام اسلام و به نام پيامبر (ع) چيزي را بگويند كه آنان هيچ گاه نگفتهاند. البته وظيفه مسلمانان و علماي اسلام در چنين وضعيتي مشخّص شده است:
«إِذا ظَهَرَتِ الّبِدَعُ فِي اُمَّتِي فَلْيُظْهِر الّعالِمُ عِلْمَهُ، وَ اِنْ لَمْ يَفْعَل فََعَلَيْهِ لَعْنَۀُاللهِ»؛[2]
اگر در امّت من بدعتها ظاهر شد، بر عالم واجب است كه علم خود را آشكار بيان كنند، وگرنه لعنت خدا بر اوست.
علماي اسلام بايد با اظهار علم و دانش خود، بدعتها را معرّفي و مردم را از آنها آگاه كنند و مسلمانان نيز بايد از ايشان پيروي كرده و خود را از افتادن در دام بدعتها نجات دهند.
در صدر اسلام وقتي كه دشمنان اسلام ديدند رسول خدا (ص) قدرت پيدا كرده است، سعي كردند كه تمام زحمات ايشان را از بين ببرند. شعار «مذهب عليه مذهب» را كه ما از امثال «ماركس» ميشنيديم، از گذشتههاي دور وجود داشته است. آنان ديدگاه خود را به نام خليفه، صحابي و تابعين عرضه مينمودند و ميگفتند: هركس كه صحابه پيامبر(ص) است – يعني پيامبر را ديده است – هر چه گفت، درست است! امّا آيا آن زني كه طبق برخي روايات پيامبر را كشت، آن حضرت را ديده بود يا نه؟ آيا او هم از صحابي است و هر چه گفت درست است؟ منافق كسي است كه در ظاهر مسلمان است، ولي در واقع مسلمان نيست. صحابي بودن يا نبودن او در اين تعريف ملحوظ نيست؛ حتّي زن پيامبر بودن نيز مدخليّت ندارد. چنان كه زن حضرت لوط (ع) و زن حضرت نوح (ع)، به اين دو پيامبر خدا خيانت كردند. در قرآن در اين باره آمده است:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ »؛[3]
خدا بر كساني كه كفر ورزيدهاند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كاري از دست – شوهران – آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شويد.
—————————————————————————————–
[1] حاقّه(69)، آيات 44 – 46.
[2] الكافي، ج 1، ص 54.
[3] تحريم(66)، آيه 10.