فرزند اول خانواده اصفهانی
مرتضی آقاتهرانی اولین فرزند حاج اکبر آقاتهرانی و دختر عمهاش بود که بنا بر نقل مادر و تاریخ مندرج در شناسنامه ۱/۱/۱۳۳۶ متولد شد. بیشک در ماه صفر المظفر به دنیا آمده، ولی پدرش تاریخ تولد او را ۱۳۳۴ میداند. حاج اکبر کاسب جوانی بود که به شغل سماورسازی در بازار اصفهان مشغول بود. استادکار بود و شاگردانی نیز داشت؛ ولی با ورود دستگاههای سماورسازی که چندین برابر یک انسان بازدهی داشت، ایشان میگفت به زودی این شغل خواهد مرد و تصمیم به تغییر شغل گرفت. این تصمیم، تقریبا مقارن با تولد مرتضی بود. او سنگتراشی را انتخاب نمود و مراحل شاگردی تا استادی را در این رشته طی کرد. حاج اکبر به همراه دو برادر بزرگتر و کوچکترِ خود در یکی از باغهایی که از جدشان به ارث رسیده بود، اتاق هایی ساخته و هر کدام در یک اتاق زندگی میکردند. همهی اهالی خانه یک میهمانخانه، آشپزخانه، مطبخ و… بیشتر نداشتند. وضع معیشتی حاج اکبر در آن روزها هرچند با تلاش زیاد، خیلی خوب نبود .
دوران طفولیت
مرتضی دوران طفولیتش را در خانهباغی در محله «تلّ واژگان» که عوام آن را «تلّ واسگان» مینامند و به همراه پسر عموهایش سپری کرد. در آن روزها، به جای مهد کودک، بچهها را به نزد افراد با ایمان، با حوصله، قدری با سواد، باتجربه، و سالخورده میفرستادند و اصطلاحا میگفتند: بچهها میروند «کار». مرتضی هنوز به یاد دارد که با زیرانداز صورتی رنگش نزد زن سالخوردهای میرفته است. او در مکتبخانه، اصول دین، قرائت نماز، اسامی امامان و حروف ابجد، عمّ جزء و پنج جلد حمد و…. را آموخت.
هنوز به سن مدرسه نرسیده بود که به «دبستان تعلیمات دینی» رفت. در زمان شاه، این دبستانها در کل ایران زیر نظر یک روحانی به نام آقای شیخ عباس اسلامی اداره میشد. مدیر مدرسهی مرتضی، حاج شیخ حسین خادمالذاکرین بود. در این مدرسه تعلیمات دینی و قرآن بیشتر از مدارس دیگر رونق داشت. صبحها به جای سرودهای ملی، وطنی و دعا به جان بیمقدار شاه، ذکر شریف: «رَضیتُ بِاللهِ رَبّاً وَ بِالإسلامِ دِیناً…» را سرِ صف میخواندند و بچهها به کلاس میرفتند. او تا سال ششم ابتدایی را در مدرسه تعلیمات دینی گذراند. در سالهای دبستان و دبیرستان معمولاً سر صف قرائت قرآن میکرد. صدای خوبی داشت و به قرآن هم مسلط بود.
کلوپ دینی در دبیرستان
مرتضی پس از آن به دبیرستان نشاط رفت که بنا بر قول خودش با اینکه کادر دبیرستان خوب بودند، اما ادارهی دبیرستان خوب نبود. با دبیرستان صارمیه هم در ارتباط بود و برخی از امتحانات متفرقه را در دبیرستان سعدی میداد. در دبیرستان، کلوپ دینی داشتند که مرتضی از فعالان این کلوپ بود. معلم دینی آنها آقای فشارکی، فرزند آیتالله حاج شیخ حسین فشارکی (رحمهالله) بود. مرتضی هم در مسجد و هم در کلوپ دینی، قرآن یاد میداد.
با آغاز دوره دبیرستانِ مرتضی، تحولاتی در محلهی زندگی آنها رخ داد. در محله مسجدی بود که قدمت آن به دوره صفویه میرسید و آن را «مسجد خاکی» میگفتند. چرا که در خیابان خاکی قرار داشت. آن خیابان این روزها شریف واقفی نامیده میشود و آن مسجد بعدها نامش به مسجد شجره تغییر کرد. حاج اکبر به همراه چند نفر از بزرگان محله چون سیدِ بزرگوار حاجآقا محمد هاشمی و… به نزد آیتالله حاجآقا رحیم ارباب (رحمه الله) رفتند. ایشان، از مراجعِ به نام اصفهان و از شاگردان مرحوم میرزا جهانگیرخان قشقایی (رحمه الله) و مرحوم آخوند کاشی (رض) بودند. وی صاحب رساله عملیه و همچنین دارای نظرات فلسفی بود و عالمی عارف و پرنفوذ در اصفهان به شمار میرفت. مردم محله تلّ واسگان از حاج آقا رحیم ارباب درخواست یک روحانی میکنند. یک روحانی باتقوی، ملا، باسواد، باتجربه و مهمتر از همه آشنا به برخورد با جوانان، تا بتواند جوانانشان را به دین جذب نماید. حاجآقا رحیم در پاسخ پیشنهاد کردند که شب نیمه شعبان در مسجد جشنی بگیرند. ایشان نیز یک روحانی با آن اوصاف خواسته شده و مناسب را به مسجد خواهند آورد و او را به مردم معرفی نمایند، به شرط آنکه قدرش بدانند.
بنابر فرموده ایشان جشنی در مسجد برپا شد و حاجآقا رحیم، آیتالله حاج شیخ حسین فاضل کوهانی (رحمهالله) را به همراه خود آورد و او را به مردم معرفی نمودند. آیتالله فاضل کوهانی، مردی به واقع فاضل بود که افتخار استادی بزرگانی چون: شهید مظلوم آیتالله بهشتی (رحمهالله) و آیتالله جنتی (حفظهالله) و… را داشت. انتخاب ایشان برای اهل محل به واقع بسیار با برکت بود. وقتی آن عالم خردمند دار فانی را وداع گفت، بیش از ۱۲ طلبه باسواد، تنها از محله ما تربیت شده و عازم قم شده بودند. این رقم، گذشته از تربیت و تخلق بسیاری از مردم بود که هنوز نام مبارکش را بر سر زبانها زنده نگه داشته است. وی یک روحانی مدبر و باتقوی بود که با حسن رفتار و دقَت نظر توانست بچههای محل را به مسجد جذب کند.
استاد برجسته
آیتالله فاضل (رحمهالله) از جمله اساتید مرتضی است که نقشی اساسی و کلیدی در سرنوشت وی داشته است. خاطرات مرتضی از آن روزها بسیار شنیدنی است. هنوز هم با یادِ استاد، اشک در چشمانش حلقه میزند. مرتضی در کنار درسهای دبیرستان، برخی از درسهای طلبگی، مثل «تبصره المتعلمین» (فقه عربی از علامه حلی)، «عوامل فی النحو»، «اشعار جرجانی »، قدری از «جامع المقدمات» چون: «شرح الامثله»، «صرف میر» و «رسالهی توضیحالمسائل» را هم نزد آیتالله فاضل (رحمهالله)، به پیشنهاد خود ایشان خواند.
مرتضی در سال یازدهم دبیرستان، دبیرستان را رها کرده، و با تحریک و تشویق آیتالله فاضل (رحمهالله) و به قصد ورود به حوزه، عازم قم شد. البته، حاج اکبر معتقد بود که بچهها باید کار یاد بگیرند. به همین دلیل هم، مرتضی روزهای تعطیل نزد پدر میرفت تا کار کردن بیاموزد. وقتی قصد رفتن به قم را داشت، در سنگتراشی و سنگکاریِ ساختمان فردی زبردست، و کمک خوبی برای پدر بود و همین امر قدری اجازه ترخیص را برای پدر دشوار میکرد. بعدها حاج اکبر از اجازه ترک کار و رفتنِ مرتضی به قم به عنوان بزرگترین گذشتِ عمر خویش یاد کرد.
مناظره با مجاهدین و کمونیستها
مرتضای جوان وقتی وارد قم شد که چند سالی به پیروزی انقلاب مانده بود. حدود سیصد نفر در امتحان ورودی مدرسه حقانی شرکت کردند و تنها سی نفر طلبه پذیرش میشد که مرتضی در میان پذیرفتهشدگان نفر سوم بود. مدرسه حقانی تحت نظارت شورایی متشکل از حضرات آیات: قدوسی، بهشتی، مصباح و جنتی اداره میشد. مرحوم شهید قدوسی (رحمهالله) ناظم مدرسه هم بودند. مرتضی مشغول درس شد. از سال دوم طلبگی تبلیغ را شروع کرد. توسط یکی از روحانیون اصفهانی، حجتالاسلام ابراهیمی برای بار اول به بویر احمد و ایل بختیاری رفت. جایی که شیخ مرتضی کارش را شروع کرد، محلی بود به نام «تنگه رواق»، «بنستان»، «لردگان»، «چاه گاه»، «میمند» و… . هنوز آدمهای آن روزها را به یاد دارد، زبانشان را میشناسد و با برخی از آنها رفتوآمد دارد. اوائل انقلاب، چون از اصول دیالکتیک آگاهی داشت بیشتر به شهرهای شمالی کشور، همچون صومعهسرا، ضیابر، رضوانشهر، رشت و… میرفت تا با مجاهدین و کمونیستها مناظره کند.
در سال چهارم طلبگی، به دلائلی از مدرسه حقانی بیرون آمد و با حدود بیستوپنج نفر از دوستان در ساختمانی زندگی میکرد که تحت نظارت حضرت آیتالله استاد مصباح (حفظه الله) بودند.
ازدواج در زمان مبارزه
شیخ مرتضی در سال آخری که در مدرسه حقانی بود، تصمیم به ازدواج گرفت. در طی سفری که به مشهد مقدس داشت، در حرم مطهر از آقا خواست مقدمات ازدواج او با دختری با هفت ویژگی را برایش فراهم کنند و هر کدام از ویژگیها هم که غلط است خودشان اصلاح کنند. این هم خواست او بود که تا دو دقیقه دیگر کار را تمام کنید که دیر آمدهام و زود میروم. بیش از دو دقیقه طول نکشید که با پیرمردی برخورد کرد که بعدها پدرخانمش شد. جالب آنکه پیرمرد هم درست در همان لحظات از امام هشتم (علیهالسلام) داماد شایستهای طلب کرده بود و آقا حاجت هر دو زائرشان را همزمان روا کردند.
کمکم مقدمات ازدواج فراهم شد. در سال ۵۷ پس از مدت زیادی که به علت تنگدستی و مشکلات مالی زیاد عقد بسته مانده بودند، با توکل فراوان و با کمک و مساعدت آیتالله فاضل، همسرش را به قم آورد تا زندگی مشترکشان را آغاز کنند. شیخ مرتضای جوان در سال ۵۸ برای اولینبار پدر شد. هیچچیز، زن و زندگی و حتی فرزند، مانع از فعالیتهای او، خصوصاً در آن سالهای بحرانی انقلاب نشد. وی با زن جوان و فرزند شیرخوارش به شمال کشور میرفت تا مردم را آگاه کند و تفکرات پوچ و بیپایه و اساس مدعیان خلق، فدائیان و کمونیستها را به آنها بشناساند. در سال ۶۱، وقتی منتظر تولد فرزند دومش بود، به همراه پدر و چند تن از بستگان نزدیکش عازم سفر حج بیتالله الحرام شد. چند روز پس از بازگشت، فرزند دومش هم به دنیا آمد.
حضور در عملیاتهای مختلف ۸ سال دفاع مقدس
در آن سالها از طلاب پرتلاش مؤسسه در راه حق بود که تحت اشراف حضرت آیتالله مصباح (حفظهالله)، برخی علوم روز را به صورت تخصصی میخواندند. حاج شیخ مرتضی در فراگیری علم جدیت داشته و حتی حاضر نبود یک روز از عید نوروز را هم تعطیل کند. آن سالها مقارن با جنگ تحمیلی هم بود. با وجود تکلیف سنگین دفاع و با وجود این جدیت در امر تحصیل، بارها بنابر وظیفه، در جبهههای نبرد حق علیه باطل حاضر شد و به عنوان روحانی در عملیاتهای مختلفی چون نصر۴، فتح ماووت، والفجر ۸ و … شرکت کرد. در همان سالهای ابتدای جنگ، دو برادرش را از دست داد؛ شهید مصطفی ردانیپور، که همدرس و همفکر و رفیق صمیمیاش بود و شهید مصطفی آقاتهرانی، که برادر کوچکترش بود و در فراق هر دوی آنها بسیار سوخت. دیری نگذشت که عمویش نیز به جمع شهداء پیوست. برادرش در عملیات فرمانده کل قوا در دارخوین، عمویش در عملیات رمضان و شهید ردانیپور در حاج عمران عروج کرد. از عمو و مصطفی ردانیپور بدن و قبری نمانده، گرچه آنها زندهی همیشگیاند.؛ ولی مصطفی، برادرش، در گلزار شهدای اصفهان در جمع یاران صدیقش آرمیده است.
در سال ۶۵ فرزند سومش هم به دنیا آمد.
تلاش برای کسب مدارج بالای علمی
وی گذشته از فقه و اصول، در حوزه، تفسیر قرآن را خدمت حضرات آیات: خزعلی، جوادی آملی و بیش از همه، استاد مصباح تلمذ کرده است. فلسفه را به طور عمده، نزد آیتالله مصباح (حفظهالله) خواند. «آموزش فلسفه» (که بعدها کتاب شد)، «اسفار اربعه» و «برهان شفای بوعلی» را از خدمت ایشان درس گرفت و بحث کرد. جلد نهم «اسفار» را که بحث «علمالنفس» است، (با توجه به رشته مورد علاقهاش که روانشناسی بود) خدمت استاد فیاضی و چند تن از دوستان همرشتهای بحث کرد. علم کلام را توسط مرحوم آقا طه کافی (رحمهالله)، از کتاب «شرح تجرید» جناب علامه فراگرفت. دروس حوزوی را نزد اساتید مشهوری چون: آیتالله سید کاظم حائری، آیتالله احمد پایانی، آقای اعتمادی، آیتالله بحرینی و… آموخت. دروس خارج فقه را از محضر آیتالله بهجت (رحمهالله) و آیتالله مظاهری (حفظهالله) بیش از همه درس گرفت. از محضر بسیاری دیگر از فضلا، همچون آیتالله بهجت (قدّسسرّه)، آیتالله صافی اصفهانی(رحمهالله)، آیتالله کشمیری (رحمهالله)، آیتالله پهلوانی (رض) و… بهرههای معنوی نیز برد. پس از دریافت کارشناسی، کارشناسی ارشد در روانشناسی را از مؤسسه امام خمینی (ره)، که آن روزها به نام بنیاد باقرالعلوم (علیهالسلام) شناخته میشد، دریافت کرد.
سفر به غرب برای تحصیل
سپس در غالب یک گروه دوازده نفره، زیر نظر حضرت آیتالله مصباح (حفظهالله) برای کسب علومِ روز، به همراه زن و فرزند عازم غرب شد. قصهی پشتکار وی در آنجا، از زبان خانوادهاش واقعا شنیدنی است. توکل و توسل در آن بلاد کفر، بیش از پیش به یاریِ پشتکار حاج شیخ مرتضی آمدند. سال اولی که به کانادا هجرت کرده بود، خبر فوتِ شهادتگونه پدرش، او را به ایران خواند. حاج اکبر در بازگشت از سفر مشهد مقدس طی سانحه تصادف جان به جانآفرین تسلیم کرده بود. شاید حاج اکبر سواد آنچنانی نداشت، اما یک مسلمان و شیعه واقعی بود که میتوان وی را اولین معلم و استادِ فرزند به حساب آورد. (بعد از آنکه شیخ مرتضی حالات پدر را برای استادش، آیتالله بهجت (رحمهالله) بازگو کرده بود، ایشان فرموده بودند: «ناراحت نباش! او با شهداست؛ اینگونه افراد به افسانه میمانند.») حاج شیخ مرتضی هنوز هم موفقیتهایش را مرهون دعای خیر و رضایت قلبی والدینش میداند.
به مراسم تشییع و تدفین پدر نرسید. برای چهلّم پدر چند روزی به ایران آمد و دوباره در میان نگاههای نگران و پر از غم و غصهی مادر، به کانادا بازگشت. وی از دانشگاه «مکگیل» مونترال مدرک فوقلیسانس عرفان گرفت. سپس به آمریکا مهاجرت کرد و از دانشگاه «سونی بینگ همتون» مدرک فوقلیسانس فلسفه غرب گرفت. در کنار مطالعه سنگین و شبانهروزی، مسئولیت امامت جمعه و جماعت و ادارهی «مؤسسه اسلامی نیویورک» را هم به عهده داشت. مؤسسه اسلامی نیویورک در زمان حضور حاج شیخ مرتضی بسیار زنده و پررونق بود. جلسات بینالادیان، بینالمذاهب، پرسش و پاسخ، مسابقات قرآنی، سخنرانیهای هفتگی، نظارت بر امور مدارس مؤسسه، دعای کمیل، دعای ندبه، مراسم عزاداری محرم، مراسم ویژه ماه مبارک رمضان، نماز جمعه و جماعات و … با حضور ایرانیان مقیم نیویورک برگزار میشد. او با اخذ مدرک دکترای «فلسفه عرفان» ، کار درسیاش را در آنجا به اتمام رسانید. علیرغم اصرار شدید مردم و برخی مسئولین، مؤسسه را رها کرد و از نیویورک به قم بازگشت. مهاجرت او به غرب، حدود هشت سال و نیم طول کشید. یعنی سه سال و نیم در کانادا و پنج سال در آمریکا. (۷۹-۷۱(
بازگشت از غرب و حضور فعال در مؤسسه امام خمینی(ره)
پس از بازگشت به قم، با راهاندازی واحد «تربیت مربی اخلاق» در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، فعالیت خود را آغاز کرد و در کنار آن به امر تألیف نیز پرداخت. وی همچون قبل، امر تعلیم و تعلّم را اصل در زندگی قرار داده بود. او همچنین چند سالی مسؤلیت تربیت و تدریس آن را در جامعه الزهرا (علیهالسلام) پذیرفت.
معلم اخلاق دولت نهم و دهم
در سال ۱۳۸۴ به دعوت ریاست جمهوری اسلامی ایران و به امر اساتید خود و تشخیص تکلیف، معلم اخلاق هیأت دولت نهم شد. پس از آن در دوره دهم هیئت دولت نیز به دعوت جناب آقای احمدینژاد بار دیگر تا حدود دو سال در درس اخلاق دولت شرکت کرد. در این دوره شش، هفت ساله، «دعاء افتتاح» امام عصر (ارواحنا فداه)، خطبهای از نهجالبلاغه و نیمی از «دعاء مکارمالاخلاق» امام سجاد (علیهالسلام) به شرح و تفسیر برای هیئت دولت بیان شد.
استاد حوزه قم
پس از ورود به ایران و گذشت شش ماهی از سکونت در قم بود که در دیداری که با استاد بزرگوار، آیتالله مظاهری (زید عزَه) داشت، حضرتِ ایشان از تدریس فقه و اصول در حوزه سراغ گرفته و پس از آن فرموده بودند که آیا مرا مجتهد میدانی؟ او در پاسخ میگوید البته. استاد میفرمایند: «حکم میکنم که یک خارج فقه در حوزه تدریس کنی!» پس از آن، با همه اشتغالات، شرکت در این درس را بر خود ضروری میبیند.
مسؤلیت نمایندگی مردم
بر مبنای تشخیص تکلیف و مشورت با اساتید، به ویژه استاد معظم حضرت آیتالله بهجت (قدّس سرّه)، علیرغم میل باطنی خود و خانوادهاش، در سال ۱۳۸۶، برای حوزه نمایندگی تهران کاندیدا شد و در انتخابات مجلس شرکت کرد. رأی فراوان مردم شریف تهران، شهرری، اسلامشهر و شمیرانات، او را در جایگاه دوم منتخبینِ مردم برای ورود به مجلس شورای اسلامی قرار میدهد. او دوره هشتم را در مجلس به انجام وظیفه گذراند. پس از آن بار دیگر در دوره نهم کاندیدای مجلس میشود و این بار، چهارمین منتخب مردم تهران و حومه میشود. او هماکنون در مجلس شورای اسلامی مشغول انجام وظیفه است.
این روزها
دکتر حاج شیخ مرتضی آقاتهرانی، حالا دیگر یک پدربزرگ شده؛ ولی هیچچیز، حتی نوههای شیرینش نتوانستهاند او را از درس و کار و تلاش باز دارند. او هنوز همان مرتضی است؛ با همان صفا و صمیمیت. عناوینی که در جلوی اسم او آمده و یا پیش از این از آن یاد شده، هیچ حُسنی از اخلاق او نکاسته، بلکه هر روز بر تواضع و مهربانی او میافزاید. زندگی بر طبق برنامه، عمل به وظیفه، تعبد و تعهد نسبت به کار، بارزترین خصیصههای اوست. همه حسنها به یک طرف، و این حُسن که، شیخ مرتضی یک روضهخوان دلسوخته اهلبیت (علیهمالسلام) و بهویژه حضرت اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) است یک طرف.
تحصیلات
– اجتهاد در فقه و اصول
– متخصص در فلسفه، عرفان، روانشناسی، علوم تربیتی و اخلاق (قم)
– دکترای فلسفه عرفان (سونی بینگ همتون؛ نیویورک)
– کارشناسیارشد در رشته روانشناسی (ایران)
– کارشناسیارشد در رشته عرفان (کانادا)
– کارشناسیارشد در رشته فلسفه غرب (آمریکا)
سوابق
– نماینده مراجع بزرگوار تقلید، آیات عظام: بهجت، مظاهری و… و رهبر معظم انقلاب.
– امام جمعه، نماینده جامعه مسلمین و سرپرست اسبق مؤسسه اسلامی نیویورک.
– استاد اخلاق هیئت دولت، دوره نهم و بخشی از دوره دهم.
– نماینده مجلس شورای اسلامی؛ دوره هشتم و دوره نهم.
– عضو هیئت علمی و مسئول تربیت مربی اخلاق مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
– تألیف ده ها مقاله و بیش از ۲۰ عنوان کتاب در حوزه مباحث دینی، روانشناختی، تربیتی، اخلاقی و… .
– ریاست هیئت امناء چندین مرکز پژوهشی، علمی، فرهنگی در ایران.
– ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی در اولین سال دوره دهم؛ و اینک، نایب رئیس اول کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی.
– دبیرکل جبهه پایداری انقلاب اسلامی.