چندی پیش برای پاسخ به این سؤال به آستان قدس دعوت شدم: «تأثیر فرهنگی هشتمین امام شیعه بر ما ایرانی ها چه بوده؟» گذشته از آن سخنرانی، و پرسش و پاسخ جوانان، توفیق یافتم در این باب مقالهای را تدوین کنم. ولی با همه تلاش دلچسبم نشد.
از برکت آن مطالعه و تفکر بسیار در این باب، الان این نکته بیشتر نظرم را جلب کرده که در تمام عمر دو سالهای که حضرت امام رئوف علیه السلام در این دنیا مهمان ما ایرانیها بودهاند، مناظرات و مجادلات علمی فراوان، نماز عیدشان، ولایتعهدی و… آنچه بیشتر به رخ تاریخ کشیده شده، آن است که مکر مأمون بر آن رفت که حین ورود، امام ما را از بین شهرها، قصبات، و روستاهایی بگذرانند که مردم آنجا به مقام امامت، جایگاه و شأن او و خود امام چندان اعتقادی نداشته و از ایشان تجلیل شایستهای نشود.
اما تا این کاروان به نیشابور رسید، جمع چند هزار نفری علمای اهل سنت و فرهیختگان آن دیار و اطراف آن، فرصت را غنیمت شمرده و همه با قلم و کاغذی آماده از آن امام رئوف درخواست علم و دانش خاتم الانبیائی داشتند، چه اینکه او نواده بلافصل رسول بود، و اهل البیت ادری بما فی البیت، اهل خانه بیشتر از دیگران خبر از بیت و آنچه در آن است دارند.
این بود که امام ما برای پاسخ آن تشنگان علم، سر از کجاوه برون کردند و فرمودند: از پدرم او از پدرش و او از پدر و او از پدر تا رسول و او از جبرئیل و او از خدا برایم نقل کرده که فرموده است: «لا اله الا الله حصنی؛ فمن دخل حصنی امن من عذابی.» هیچ معبودی جز خدا نیست، این دژ محکم من است، پس هر که در آن وارد شود از عذابم در امان است. همه در حال انتظار که تکمیل سخن چه میشود؟ بناگاه سر از کجاوه برون آوردند که «بشرطها» این شرطی دارد، «و انا من شروطها» و من از شروط آن هستم.
تو خود ببین همه مردم ایران را اول به توحید فراخوانده و سپس دعوت به امامت و ولایت فرموده که اینک حرف روز ما ایرانیان با جمیع اقوام و طوائف عالم همین است که تنها کشوری که از اهل دین، دیانت، مذهب و سیاست بر مقام امامت و در غیبت او به ولایت فقیه روی آورده همین امت فرهیخته است، که آن طبیب حاذق ۱۴ قرن پیش درمان دردش را حدیث «سلسله الذهب» دید.
سلام و درود الهی بر آن امام رئوف، کیّس، دردآشنا و درمانگر حاذقی که وجود مبارکش پاسخگوی نیاز صدها سال، بلکه هزاران سال جمعی ماست. روحی و ارواح العالمین له الفداء.
مرتضی آقاتهرانی ۳۰ صفر ۱۴۴۴ – ۵ مهر ۱۴۰۱