صبح از مبیتی خدا حافظی کردیم؛ از صاحبخانه که جوان متین و مودبی بود تشکر کردم. در پاسخ گفت نه، من از شما متشکرم و منت شما را دارم که پذیرفتید، مهمان ما باشید.
پنج شنبه ظهر خیلی هوا گرم بود؛ اذان را گفته بودند و هنوز نه موکبی و نه مبیتی هماهنگ نشده بود. ما هم حدود سی نفری بودیم و توجه داشتیم که اگر جمعی به مبیتی وارد شویم، زحمت صاحبخانه است؛ موکب ها هم که پر شده بود، پس باید ملاحظات اخلاقی داشته باشیم.
بالاخره مبیتی را یکی از دوستان کرمانشاهی فراهم کرد که فقط نماز بخوانیم و اگر بشود استراحتی کوتاه داشته باشیم. ولی نماز که تمام شد، سفره برای آقایان و خانم ها پهن شد و وسایل خواب فراهم شد. همه ذوق زده و متعجب بودند چرا که نهار و خواب بنا نبود.
کرامت عزیزان عراقی مثالزدنی است.