بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از نعمتهای بسیار ارزشمندی که خداوند به ما و نسل جدید عنایت فرمود، وجود مبارک حضرت امام خمینی (ره) بود. واقعاً هیچ غلو و مبالغهای نیست که بگوییم حضرت امام مرد مجاهدی بودند که مثل نداشتند، همتا نداشتند و منحصربهفرد بودند.
یکی از مهمترین ویژگی ایشان جامعیت ایشان بود. ایشان سیاست را خوب درک میکردند، اولویتها را میشناختند و هیچ مسئلهای را فدای دیگری نمیکردند و همهچیز را در جای خود قرار میدادند؛ و این عدل امام (ره) بود. حتی در مباحث تدریسیِ ایشان نیز این عدالت دیده میشد. حضرت امام فیلسوف بودند و در قم معروف بودند به «حاجآقا روحالله حِکَمی»؛ یعنی کسی که حکمت میگوید. اما زمانی که مباحثی مانند علم اصول را تدریس میکردند کاملاً عامیانه مطرح میکردند. علم فقه باید همهفهم باشد و ایشان دقیقاً بیانشان در علم اصول فقه عرفپسند بود. در حالی که ما اساتید و مراجعی داریم که فیلسوف نیستند، ولی در بیان اصول فقه تمام دلایلشان مثالها و قیاسهای فلسفی است و به قول ما طلبهها مدرسهای است و اصلاً ارزش ندارد. اما امام در همهجا موقعیتسنج بودند و مباحث را باهم ترکیب نمیکردند. در عرفان، در اخلاق، در فلسفه و حتی در سیاست، همهچیز سر جای خودش بود.
در مباحث اخلاقِ حضرت امام نیز جامعیت برقرار بود. ما الآن میبینیم هر کس که اخلاق میگوید، به یک شکل است. مثلاً برای شروع، آسیبها، عوارض و ریشهی یک مشکل روانی و یا اخلاقی را میگویند. بعد هم راههای پیشگیری و درمان را مطرح میکنند و تمام. اما امام اینطور نبودند. شما کتاب «چهل حدیث» ایشان را اگر نگاه کنید خواهید دید که امام همانجا که وارد بحث میشوند، همانجا هم تکلیف شما را مشخص میکنند. مثلاً در بحث تکبر از ابتدا شروع میکنند به نهیب زدن که: «ای نفس خبیث نویسنده…»؛ ابتدا به خودشان نهیب میزنند و شما را وادار میکنند که میزان اعمال خودتان شوید. این روش، روش هر کسی نیست.
علایق ایشان هم جامعیت داشته است. امام با کسانی نشست و برخاست میکردند که آنها نیز جامعیت داشتند. یکی از این افراد، مرحوم بافقی بودند. ایشان فردی سیاستمدار بودند که به دست رضاشاه به شهادت رسیدند. مرحوم آیتالله شاهآبادی هم همینطور بودند. یک روحانی فیلسوف، فقیه و عارف که دقیقاً امام هم همینطور بودند. بنا به همین جامعیتی که ایشان داشتند، زمانی که در حکومت پهلوی، کار سخت شد و امام وارد معرکه شدند، همه ایشان را قبول کردند. هیچکس نبود که امام را قبول نداشته باشد. زبان ایشان بسیار قابلفهم و رسا بود و همین که موضوعات سخت و پیچیده را با زبانی عامیانه با مردم در میان میگذاشتند، باعث میشد همه ایشان را دوست بدارند. با همگان بسیار صمیمی و دوستداشتنی برخورد میکردند. در حرم بین مردم بودند. به خانهی تکتک مراجع سر میزدند. برای طلبهها در مدرسه فیضیه جلسه میگذاشتند و این ارتباط صمیمی را با همهی اقشار داشتند. همین باعث شده بود که امام محبوب دل همگان باشند. چه خاطره شیرینی در ذهن من است از آن زمان که مرجعیت زمان ما، کسی که واجبات و محرمات را به ما میآموزد و توضیحالمسائلش را ما مطالعه میکنیم، حال به اریکهی قدرت تکیه زده است.
بعد از انقلاب نیز، تمام دنیا و ابرقدرتها جمع شدند و صدام دیوانه را به جان ایران انداختند. ناگهان صدام در تلویزیون قراردادی را پاره کرد و نقشهی ایران را به هم زد و تقریباً تمام بخش اهواز، آبادان، دزفول و اینها را بهطور کل به عراق ملحق کرد. بعد هم صحبتش را نیمهکاره رها کرد و برخاست؛ مصاحبهکننده گفت: «آقا صحبتتان نیمهکاره ماند» و صدام با قاطعیت پاسخ داد: «فردا ظهر بعد از صرف نهار در تهران، مصاحبه را ادامه خواهم داد.» صدام اینچنین قاطع بود. چون تمام دنیا پشت او بودند. وقتی هم که ایران بمباران شد، بنیصدر با ترسولرز شروع به صحبت کرد. مردم سراسر دلشوره و اضطراب بودند و با حرفهای این آقا بدتر شده بودند. همه میگفتند شریانهای انقلاب را زدهاند. اما خدا رحمت کند حضرت امام (ره) را؛ صبح آمدند در جایگاهشان در جماران و گفتند: «یک دزدی آمده، یک سنگی انداخته و فرار کرده…» با همین حرف ساده، مردم آرام شدند.
امام شعری میخواندند و میگفتند: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم»؛ امام واقعاً گرفتار خدا بودند. نه فقط در عرفان، بلکه در سیاست هم اینگونه بودند. امام بهگونهای جوانها و جامعه را بیدار کردند که دیگر مردن آنها محال است. در لبنان هنوز هم که هنوز است، جوانان حزبالله به یاد امام زندهاند و افتخار میکنند که امام را دوست دارند. الحمدلله بعد از حضرت امام (ره) هم نقشههای دشمن نقش بر آب شد و خداوند ما را رها نکرد و به لطف او، ما امام خامنهای را داریم. قدردان و شاکر وجود مقام معظم رهبری باشید و ایشان را برای خودتان داشته باشید.