امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه ثمالی میفرمایند: «فَوَعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی لَوْ نَهَرْتَنِی [انْتَهَرْتَنِی] مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِکَ
گفت پیغمبر (ص) که گر کوبی دری عاقبت آید از آن در سری
امام سجاد (ع) در دعای ابوحمزه ثمالی میفرمایند:
«فَوَعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی لَوْ نَهَرْتَنِی [انْتَهَرْتَنِی] مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِکَ وَ لا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ لِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنَ الْمَعْرِفَهِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ»؛
اى آقاى من به عزّتت سوگند، اگر مرا برانى از درگاهت دور نخواهم شد، و از تملق نسبت به تو دست نخواهم کشید، به خاطر معرفتی که به جود و کرمت پیدا کردهام، تو انجام دهى آنچه را که خواهى، هرکه را بخواهى عذاب مىکنى به هرچه که بخواهى و به هر صورتى که بخواهى، و رحم مىکنى هرکه را بخواهى، به هرچه که بخواهى و به هر کیفیت که بخواهى.
«فَوَعِزَّتِکَ» یعنی قسم به عزت تو؛ معنای عزت چیست؟ عزت یعنی نفوذناپذیر و حضرت قسم میخورد به نفوذناپذیری خداوند متعال. برای مثال دیدید وقتی دست چرب باشد و آب روی آن بریزد، آب به صورت گلولهگلوله در میآید و به دست نمیچسبد، در این حالت میگویند دستش عزیز و نفوذناپذیر است و آب روی آن اثر نمیکند. یکی از ویژگیهای خداوند متعال این است که تحت تأثیر کسی و یا چیزی قرار نمیگیرد و طبق سنتهایش عمل میکند، امام میفرمایند که: «فَوَعِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی» پس قسمت به عزت تو ای آقای من و خداوند را به عنوان آقای خودشان تلقی می کنند؛
«لَوْ نَهَرْتَنِی» اگر مرا برانی از درگاهت، واژه نهر یعنی اینکه وقتی که من چیزی بخواهم و نشود و یا اینکه چیزی را از کسی بخواهی و نفی کند، خدایا من میایم در خانهات و مرا راه نمیدهی و مرا میرانی از در خانهات، نهرتنی یعنی راندن از در خانه. خدایا اگر مرا برانی «مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِکَ»، یعنی من از در خانه تو برنمیگردم؛ حالا چرا؟ خودتان ببینید وقتی ما به در خانه خداوند میرویم و او جواب نمیدهد زود قهر میکنیم، دیگر نمیرویم و دیگر او را نمیخوانیم که این دلیل دارد، و آن کس هم که میایستد و مقاومت میکند دلیل دارد. چه کسی میایستد و مقاومت میکند؟
«وَ لا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ» ، از اینکه تملق تو را هم بگویم دست برنمیدارم؛ تملق یعنی اینکه چیزهایی را بگویم که شایسته آن نیستم مانند اینکه از خداوند متعال بخواهم مرا بهشت ببرد در حالیکه شایسته آن نیستم، این میشود تملق. حال چرا امام سجاد (ع) از تملق خداوند دست برنمیدارد؟ دلیلش این است: «لِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنَ الْمَعْرِفَهِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ» چون نهایت دانش من به این است که تو بسیار جود داری و اهل بخشش هستی. اینطور نیست که وقتی به در خانه او رفتی بگوید نمیدهم، چون او نفوذناپذیر است و اینطور نیست که وقتی آناً بندهای گناه کرد او از رحمانیت خود دست بردارد، چون او تحت تأثیر کارهای بنده قرار نمیگیرد. اما ما اینگونه هستیم وقتی فرزندمان اشتباهی مرتکب میشود ناراحت میشویم و میخواهیم تلافی کنیم، در حالیکه خداوند اینگونه نیست و خداوند عزیز است و تحت تأثیر کار بد ما قرار نمیگیرد.
وقتی فرعون بعد از ۴۰۰ سال طغیان و کفر، به دریا افتاد در هنگام غرق شدن گفت: حال من ایمان آوردم و متوجه اشتباهاتم شدم؟ در این هنگام جبرئیل گفت: حالا بعد از این همه معصیت و در برخی روایات است که از کف دریا لجنی برداشت و در دهان فرعون ریخت، این داستان گذشت تا آیهای در قرآن برای پیامبر نازل شد بعد ۵۰۰۰ سال که توبه موقع مرگ پذیرفته نیست، وقتی این آیه برای پیامبر نازل شد، جبرئیل آمد خدمت پیامبر و گفت یا رسولالله راحت شدم، گفت من آن کار را کردم در زمان فرعون و تا حال دلواپس بودم که مبادا خداوند بگوید به تو چه، میخواستم ببخشمش، تو برای چه لجن زدی بر دهانش، من تازه خیالم راحت شد. خداوند راه را برای همه باز گذاشته است برخلاف تصور برخی معصیتکاران که فکر میکنند خداوند در مغفرت را بسته است.
امام سجاد (ع) میفرمایند: نهایت معرفت من به این است که تو جوادی، تو میخواهی بده یا نده من در این خانه را رها نمیکنم. پسی یکی از دلایلی که امام سجاد (ع) در خانه خداوند متعال را رها نمیکند و به دوام در میزند این روایت است: «مَن قَرَعَ باباً وَ لَجَّ، وَلَجَ». گفت پیغمبر (ص) که گر کوبی دری عاقبت آید از آن در سری.
آدمهای کوچک و کم، دارای کرامت نیستند و کوچکترین چیزی که پیش میآید برخورد میکنند برعکس آدمهای کریم و بزرگوار. «و اذا مرو باللغو مرو کراما». هنگامی که با لغو برخورد می کنند، کریمانه از آن عبور می کنند. اگر کسی به تو فحش داد تو جوابش را نده. درباره پیامبر است که میگویند در جنگ خیبر یهودیان خیلی بیادبی کردند، پیامبر آمدند پای قلعه با اینها صحبت کند، توهین زیادی کردند، پیغمبر گفت ای اولاد بوزینهها و خوکها (برخی از بنیاسرائیل مسخ شدند و با عذابهای الهی به حیواناتی مانند میمون تبدیل میشدند و بعد از سه روز میمردند و قانون مسخ این است که نابود شوند) وقتی پیامبر این را گفتند، یک نفر از یهودیان از بالا گفت من از شما این توقع را نداشتم، روایت است که پیامبر رویش را برنگرداند و سرش را به زیر انداخت و عقب عقب برگشت. پیامبر کسی است که وقتی آن یهودی خاکستر به سرش میریخت مریض شد به عیادش رفت و جویای حالش شد. این انسان کریم است، انسان کریم فرق میکند با کسی که کرامت نفس ندارند، این افراد از درون کرامت دارند، سعی کنیم بزرگ باشیم. میدانیم خداوند کریم است و آن چیزی را که من با او کردم او با من نمیکند و همچنین آن چیزی که من به او گفتم او به من نمیگوید.
بنابراین چون میدانم تو این ویژگی را داری، «وَ أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ»، تو قدرتمندی هستی که هر کاری بخواهی میتوانی بکنی، اما بدی نمیکنی، با این که میدانم میتوانی هر کاری کنی، عذاب میکنی هر کسی را که بخواهی به هر چیزی که بخواهی، هرگونه که بخواهی. دست تو باز است. یهودیان میگفتند یدالله مغلوله چون ما فرزند خداوند هستیم او نمیتواند ما را عذاب کند و خداوند متعال فرمود این خبرها نیست و وقتی چیزی که مال کسی است اختیارش را دارد، پس میتواند. «وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ»، رحم میکنی به هرکسی بخواهی به هرچیزی که بخواهی هرگونه که بخواهی، همانگونه که فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» ای مردم همه شما فقیرید و نیازمند خداوند هستید.