و اذا توکّل علیه احسبه و کفاه: و هر گاه بنده توکل کند، امورش را خود او به حساب می آورد و کفایتش می کند.
در میان عوام هم این است که گاهی می گویند ما را به حساب بیار.
در روایات خیلی هست که یک کاری کرد و خواست که خدای تعالی او را به حساب بیاورد.
در داستان کربلا هم هست که برخی اصحاب به برخی دیگر می گفتند برو خدمت حضرت و اجازه بگیر و رو به میدان برو تا او تو را به حساب آورد.
کلمه محتسباً در روایات به همین معناست. و یا این که به معنی این است که تو او را به حساب آوردی.
در جریان عاشورا هم امام حسین علیه السلام، پس از شهادت بعضی از اصحاب خود از جمله جناب علی اکبر، جناب علی اصغر، و قمر بنی هاشم می فرمودند: خدایا اینها را به حساب تو می گذارم خودت اینها را حساب کن.
ریشه این که او کفایت کار ما را کند و ما را به حساب بیاورد، توکل است.
اگر بخواهی به تو عطا کند باید سؤال کنی.
اگر بخواهی به آرزوها برسی باید امید به او ببندی.
اگر بخواهی به او نزدیک بشوی، باید رو به او کنی.
اگر بخواهی گناهانت را بپوشاند، با او رو در رو شو.
توکل از ماده وکالت یعنی کار را به دیگری واگذار کردن. اگر به غیر او توکل کنیم غلط است. اگر به او واگذار کردی به حساب می آورد و کفایتش می کند.
منبع : مناجات الراجین