کسی چیزی دستش نیست همه چیز دست توست پس چرا من به دیگری امید ببندم؟
و کیف اومل سواک و الخلق و الامر لک: چگونه امیدوار غیر باشم و حالی این که خلق و امر به دست توست.
خلق و امر وقتی کنار هم می آیند. (اصطلاحی است در معانی بیان که اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا، دو چیز قریب المعنا وقتی کنار هم می آیند معانیشان فرق می کند و باید دید چه معنایی اراده شده و وقتی جدا می آیند یکی معانی دیگری را هم می دهند) اگر گفتیم خداوند خالق عالم است یعنی خدا همه را خلق کرده اینجا جای مسامحه است ولی وقتی می گوییم خلق و امر به دست توست و خداوند یک عالم خلق دارد و یک عالم امر، اینجا جای مسامحه نیست و باید هر یک را دقیق معنا کرد. عالم ماده به پایین را عالم خلق گویند و عالم مجردات را عالم امر می گویند در حالی که اگر بگوییم خدا خالق است یعنی هم خالق مجردات است و هم خالق عالم ماده. امر عالم تجرد را می گویند مثل ملائکه و بهشت و دوزخ و … که نمی توانیم آنها را ببینیم با این چشم ظاهری اینها می شوند عالم امر برای همین وقتی سوال می شود از روح می فرماید قل الروح من امر ربی؛ روح از امر رب است از عالم امر است از عالم تجرد و از عالم معنا آمده است. از آنجا به پایین می شود عالم خلق برای همین هم گفته می شود که این عالم جسمانی است.
این که مولانا درباره نی می گوید فریاد نی بلند است چون مرا یک وقتی از نیستان ببریده اند انسان هم این گونه است که اصل انسان که می خواهد به آنجا برگردد و به آنجا وابستگی دارد عالم امر است نه عالم خلق. برای همین بدن و جسم را قفس می داند که روح را در آن قرار داده است ومدتی در این بدن هست تا زمانی که دوباره برگردد به جایی که ان شاء الله بهترین جا باشد. یعنی خداوند می تواند امر را در عالم مادی قرار دهد و برعکس مثل معراج پیامبر که با همین جسم به معراج رفتند ما معراج را جسمانی می دانیم و حضرت عیسی هم الان این طور است.
و چگونه به غیر تو امید داشته باشم و حال این که عالم امر و خلق به دست توست کسی چیزی دستش نیست همه چیز دست توست پس چرا من به دیگری امید و آرزو ببندم؟
منبع : مناجات الراجین